نگاهی که خشک میشود و همه چیز دوباره زنده می شود
نمی خندی گریه نمی کنی اما مبهوت می مانی و به اعماق وجودت گوش فرا می دهی که میشکندخرد می شود اما هیچ نمی گوید .
خودت را غرق می کنی غرق در بی خیالی .
خوشحالی از اینکه زنده ای نفس میکشی .دوستداری واقعیت را بدانی تو سالیان دراز است که مرده ای ,فقط راه میروی نگاه می کنی میخندی اما غم چشمات مرگ را فریاد می زند
... مرگ مرگ مرگ
و گاه چه آرزوی شیرینی است مرگ