سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

تولد

دست کودک درونم در دست خداوند است

پر امید و پر انرژی قدم بر می دارم

یا حق .........

در هم برهم

از پنجره اتاق نردبونی می زاری تا این نردبون تو را به تنها مونس تنهاییات برسونه


نمی دونم چرا کلمه های توی ذهنم  مثل اسبهای چموشی شدند که تنها می خواهند رم کنند با بهانه  یا بی بهانه

آخر من آدمم چرا باید مونس تنهایی من ماه باشد

من یه قلبی دارم که هستی ام زندگیی ام همه و همه توی این قلبم جا داره

اه امشب این لغات فراری اند و من حتی نا ندارم که یک قدم برای گرفتن انها بردارم چه برسد که از نردبون بالا برم برم پیش مونس تنهاییام...

یا حق

آدم

خدایا همه جامه آدمی بر تن دارند

اما خدا  بین این همه آدم من تنهام

تنهایی یه عمق یک قرن

تنهایی که هیچکس آن را حس نکرد

تنهایی که تنها  تو شاهدش بودی و هستی

صداقت مرده

آدمیت مرده

صف و صمیمیت مرده

دیگر خواهی مرده

تنها خودخواهی است که  پابرجاست

تنها دروغ است که میشود کلید دلها

دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر

                                                            کز دیو ودد ملولم و انسانم آرزوست

...و باز اشک است میهمان تنهایی  من.......

یا حق.