سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

یا زنگی زنگ یا رومی روم

یکی پیرهن نازکی انداخته رو  دوش روحش

اون یکی ژاکت بافتنی گرم و نرمی پوشانده به تن روح

و من نیمه عریان روحم را رها کرده ام

در این شهر غریب پرسه می زند

نه ماندنی است نه رفتنی است

یا جامعه ای بر تنش کنید

یا نیم لباسش را از او بستانید

تا من و جسم  خلوت کنیم

در آن خاک سرد

یا حق

دلم می خواد امشب سر خدا فریاد بزنم


بی یاد

امشب  جیرجیرکها هم غمگین می خونند

همه چی دست به دست هم دادند که اشک من را در بیارند

اشک من هم از خدا خواسته میاد بیرون

شاید بار دلم را سبک کنه

خسته ام