باز زمستان
باز دونه ها سفید برف که آسمون شبهای بلند یلدا را ستاره بارون می کنند
واشکهای پر احساس ابر
که بی بهانه زمین را سیراب می کند.
یا حق
پشت این دیوار سکوت نفسم گرفت
دیوری که خشت و گلش را من و تو می سازیم و
خشت به خشت روی هم می گذاریم
روزی به خودمان می آییم که بلندای این دیوار سایه بر سر دلمان انداخته
و دوست داشتنها زیر این دیوار له شده است
سایه سکوت سرد است
خیلی سرد
.
.
.