ترازویی بر میداری
تویی و احساست
میسنجی ببینی خوشبختی یا نه..........
کفه خوشبختیت تا اوج بالا میرود
تا جایی که دیگر پیدا نیست
فکری به حال خود بکن
.............
یا حق
پنجره اتاقم را باز میکنم
نور
آفتاب
و نسیم خنک پاییزی را میهمان میکنم
تو نیز بیا
دوستت دارم
بغض تو گلوم بد جوری داره خفم میکنه
اما این نیز میگذرد.....