نگهبان پیر امامزاده. خوابیده بود
حاجت هایشان را به یغما بردند.....
ارامشی دارم
تو نیستی،
و من چوب حراج زدم به ان......
و. من به این می اندیشم که منوی نعمتهای خداوند بازه؟؟؟؟!!!....