از این بی حسی قلبم
دلم میگیرد ای دوست
از این دنیای بی رنگی
دلم می گیرد ای دوست
از این تزویرو دورویی از این لبخند پنهانی از این نجوای دورادور
دلم می گیرد ای دوست
از این سایه که با نیرنگ
به آرامی دل پاک و پر احساس کبوتر را به زیر پا ی خود له کرد
و
بی پروا پی آن قاصدک افتاد
دلم می گیرد ای دوست
شب است و صدای خنده بی پروای آن سایه به گوش آن کبوتر بچه می آید
دلم می گیرد ای دوست
....
یا حق