-
دنیای بی احساس
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 23:04
دنیای آبی سرد و یخ حصار بلند بلندیی به قد تمام دیوارهای دنیا گره احساس در این دنیای بی احساسی سکوت شاید بهترین سلاح است برای زندگی زندگی تو این دنیایی که محبت نشانه هزاران پیامد است جایگاه دل شاید فقط موقع خدا حافظیست اون لحظه ای که با بغض میگی دلم برات تنگ میشه اون لحظه ای که احساس خاک خورده ای بهت میگه : افسوس که...
-
هوسی به نام عشق
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 00:06
در رهگذر کوچه پس کوچه های زندگی هرزه ای به نام عشق تن فروشی میکند آن سو تر چشمان هوس آلودی حرمت عشق را می شکند جلوتر که بروی تن برهنه ای به خیال عشق در آغوش هوس خوابیده است اینجا عشق را به شرط نبودن نجابت می خرند اینجا عشق حراج شده است اینجا هوس را با مارک عشق خرید و فروش می کنند دلم از این کوچه ها گرفت...
-
یک شب پاییزی
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 21:40
تردیدی عمیق بین ماندن و رفتن بمانی و با یادش دست و پنجه نرم کنی یا بروی به آنجایی که نمی دانی کجاست در کوچه های پاییزی صدای گامهایت می پیچد و تو در زیر نور زرد چراغی سر کوچه قدم برمی داری نگاهت به سوی آسمان است به دنبال نور ماه و زمزه ای بر روی لبانت است رهگذری از کنارت می گذرد و لبانش به خنده باز می شود گویی دیوانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 21:32
امشب هوس شعر حافظ دارم جای بسی تعجب است
-
آشنای من
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 21:16
تو درونت یکی هست که آهسته قدم میزند بی سر وصدا اما گاه صدای خنده هایش تنت را میلرزاند و نجواهای شبانه اش بی خوابت می کند
-
حرفهای ناگفته
جمعه 11 شهریورماه سال 1390 01:04
یه جور لجبازیه با خودم با تو شاید هم یه قهر بچه گونس آخرش برمیگردم پشیمون یعنی یه کاری می کنی برگردم دلم را به دست بیار یا حق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 23:48
خط خط خط سیاه سفید خط خط خط فرم شکل تناسب حس حس حس حرف حرف حرف و دنیایی غریبی که پشت این خطوط نهفته است دنیایی که غربت یه آدم تاریخ عشق و دنیایی از بی وفایی را نشون می ده یا حق
-
وداع
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 22:11
ماه رمضون داره تمام میشه گذشت عمر گذشت و یه ماه رمضون دیگه رفت کجاییم چی کار کردیم چی شدیم خدا را پیدا کردیم نه خودمون را پیدا کردیم فکرمون چی شد هدف چی شد قدرمون با لا رفت یا نه ماه رمضون هم مثل بقیه ماهها فقط یه ماه بود توی تقویم عمرمون بکجا چنین شتابان نمیدونم؟ یا حق
-
توهم
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 00:10
گاهی این آسمون هم با این همه بزرگیش برام مثل یه قفس میمونه میخوام سقفش را بشکافم برم اونجایی که هیچ سقفی نداشته باشه دستم را بگیر یا حق
-
چشم براه
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 23:30
اهی اوقات اینقدر حرف نمی زنی که حرف زدن را از یاد می بری این روزها گوشهایم در انتظار شنیدن صدای آشناست حرفها در ذهنم رزه می روند نگاهها پر معنی شده اند دست نوشته ها زیاد شده اند اما گوشها همچنان چشم براهند یا حق
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 17:20
خدایا مرا از ایمان آورندگان قرار ده خدایا دلواپسی ام را ازم بگیر و شادی زیبای خود را میهمان قلبم کن دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 00:57
از این همه بی احساسی از این همه بی خبری از این همه فراموشی از این روزهای بی دل از این نگاههای بی مفهوم از این سایه های سیاه از این حرفهای پوچ از این شبهای خاطره دلگیرم
-
معجزه
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 00:06
خداجون میتونم ازت یه معجزه بخوام خدایا منتظر زیباترین معجزتم با همین چشمهای خیس یا حق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 23:55
گاهی واسه فرار از همه چیز چیدن یه سیب از درخت تو حیاط و گاز زدن به اون بهترین راه حله
-
دنباله رو
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 13:08
این روزها احساسم مرا به هر سویی می کشاند دست مرا همچون کودکی راه نا بلد گرفته و به هر جا که می خواهد میبرد و من تنها نظاره گر اویم یا حق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:12
راستی چقدر شیرین که از بین یه عالمه هلو یه دونه شلیل پیدا کنی آغوش خدا اثر داشت
-
نچ
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:06
خیر انگار امشب داروی دل تنگ من نوشتن نیست آرومم نمی شم میشه خداجون بغلم کنی
-
پر پرواز
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 00:05
زمین دیگه جای اعتماد کردن نیست ببین دلت دیگه اینجا بند نمیشه فکر پروازه اما صد حیف که به اشتباه دل به پرواز پرستو یسته پرستویی که در دل سودای هجرت دارد رهایی آرزوی دل است برای رسیدن به آرزو باید بلند پرواز بود یا حق
-
..
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 23:53
دلتا به آسمون بسپار به چشمک ستاره ها راه رسیدن به دوست از آسمان می گذرد یا حق
-
دو راهی اشک
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 23:49
اشکهای گرم میخواند آروم آروم بیاند پایین از طرفی دودلند موندند بین پایین اومدن و موندن دلشون میگه رها کنید خودتونا برید جاری بشید بدون ترس از رسوایی اما عقلشون میگه باید استوار باشی باید صبور باشی نباید کسی فکر کنه کم آوردی عجب روزگاریه حتی اشک هم بین عقل و دل گیر کرده
-
خدا
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 23:34
وقتی درونت طوفان به پا بشه وقتی که ساحل قلبت نتونه امواج سرکش روحت را آروم کنه بیا اشک را مهمان چشمهات کن شاید روح سرکش دلش به حال اشکات بسوزه و آرام بگیره یا حق
-
خوابهای فراری
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 22:01
بعضی دقایق تو روز هست که عینیت یک رویاست رویایی که صبح بعد از خواب هرچی به ذهنت فشار بیاری یادت نمیاد اما خیلی شیرین است وقتی روی صندلی بانک منتظر نشستی یهو رویایت را با چشم می بینی چند وقتی است که خوابهام واسم ناز می کنند شب جولان می دهند اما صبح از ذهنم پر می کشند
-
آغوش خدا
شنبه 22 مردادماه سال 1390 14:25
تولد دوباره زندگی نو با پشت پا زدن به همه منیت ها از من رها می شوم و همچون نوزادی معصوم به دنیا می نگرم یارب دستم را بگیر محکم تر از قبل یارب آغوشت شیرین تر از قبل مرا به خود فرا می خواند دوستت دارم یا حق
-
قصه آدم
جمعه 21 مردادماه سال 1390 10:36
از کجا آمده ام؟ تا حالا فکر کردید که از کجا آمده ایم مشتی خاک بودیم همین خاکی که اگر الان گوشه ای از لباست بنشیند با نازاحتی از خودت دور می کنی راستی مگه می شه آدم از خودش دوری کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب این خاک قصه ما بی ارزش گوشه افتاده بود خالق عظیمی آمد و به این خاک دون ارزش بخشید اومد خاک را فرم داد شکل داد و روحش را در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 23:45
هر حسی که عشق نیست هر دلی که لایق عاشق شدن نیست هر طپشی که دوستت دارم را زمزمه نمی کند اما هیچ کس نمی داند که پشت پرده چه خبر است یاحق
-
ذکر
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 00:02
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی ملکا دلم گرفته لبهام حتی نمیتونه ذکرت را بگه ذهنم در پوچی خودش دست و پا می زنه ملکا گم شدم گم شدم کنارمی اما من ازت دورم نیستم ملکا کجایی خودت را بهم نشون بده باشه چشمام لیاقت نداره میبندمشون صدات را می خوام بشنوم عجب سکوت دلگیری عجب بی حسی عجیبی عجب بی کسی . . یا حق
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 23:28
یه روزی منم گوشه این قفس میمیرم
-
دیدار
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 22:26
یکی پله پله بالا می ره تا به ملاقات خدا برسه اون یکی پله اول را رد نکرده به هن هن افتاده یکی اومده تا پله سوم پشیمون شده داره بر می گرده و دیگری قدم قدم اومده بالا اما ابلیس را دیده چه فرقی است بین این آدمها چه فر قی است بین ان نردبانها جه فرقی است بین این همت ها یا حق
-
انتظار
شنبه 25 تیرماه سال 1390 21:59
همه چیز بوی انتظار می دهد نگاهها چشم به راه است بغض خوابیده در گلو فریاد انتظار را به آسمان می فرستد اشکها بر روی گونه جاری می شود و آرام آرام در عشق او غرق میشود یا حق
-
بازگشت
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 10:57
سقف آسمونم اگه احساس ازم رخت بسته تو مرا ببخش سقف آسمونم اگه دست و دلم به نوشتن نمیره تو مرا ببخش سقف آسمونم اگه دیگه نگاه عاشقم سرگردان و بی دل شده تو مرا ببخش سقف آسمونم اگه دیگه مناجات نیمه شب من را میهمان خودش نمی کنه تو مرا ببخش سقف آسمونم اگه دیگه اشک با تلنگر احساسی از چشمم جاری نمی شه تو مرا ببخش سقف آسمونم...