-
بارون دل
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 20:13
آسمون دلم را ابر پوشانیده ابرهایی که دست به دست هم دادند و سقف آسمون دلما آوردند پایین میتوانی با دستانت سقف آسمونم را لمس کنی آسمون دلم بارونیه بارون بارون بارون صدای پای بارون دلم به گوش می رسد ،حتی به گوش تو اما حتی نیم نگاهی به آسمون نینداختی رد شدی و از خیسی زمین گله کردی و شتابان چترت را باز کردی گذر کردی ،به...
-
غرق در توهم
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 22:20
فکر میکنی مهمی فکر میکنی ارزش داری فکر میکنی وجودت احساس می شود اما به آسانی گوشه ای رها می شوی تو تنهایی، تنها تر از همیشه و می بینی که افکارت توهمی بیش نبوده.........
-
رضا
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 11:11
بی اختیار سراغ مهربون تنهایام میام بهش التماس دعا دارم که این دلتنگیتا ببره پیش امام رضا اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا سلام آقاجون چقدر دلم میخواهد الان جلو ایون طلات بودم فارغ ار همه چیز همه کس زل میزدم به گنبدت یا امام رضا یا امام رضا یا امام رضا اونقدر صدات میزدم که جوابمو بدی
-
د ا غ و ن
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 22:37
من عاشق باتلاق زندگی ام وقتی خدا باشه و تو باشی دعوتم کن
-
شبهای زمستان
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 22:13
شبهای زمستون و نگاه یخ زده پشت شیشه احساسی که رخت بسته از وجود و رهگذر جاده های برفی که از دور لبخندی میزند و دستی تکان میدهد. چه قدر گرم است اشکی که روی گونه جاری میشود.....
-
نمیدونم
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 22:37
گاهی وقتا انتظار کشنده میشه و چه بسا خواب میهمان چشم شود و لیلی گذر کند
-
پیام
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 20:16
ذهن منتظر دریافت پیام است آماده شنیدن سخن دوست شاید سلامی باشد شاید دردودلی باشد کمکی و راهنمایی و چقدر سخت است که با یک خداحافظ همه چیز به دست روزگار سپرده میشود.... خداحافظ
-
ناشناس
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 23:30
حتی کسی نگفت که این صدای چیست؟ از کجاست؟ این ناله کیست؟ از کجاست؟ چه دردناک آواز میخواند دل شکسته و آهی که از درون برمیخیزد......
-
گریه دل
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 20:59
نم نم بارون که میاد زمین خیس خیس میشه ،بوی عطر بارون تا عمق وجودت نفوذ میکنه لبخندی گوشه لبت نقش میبنده اما اما دلت مثل آسمون داره گریه میکند و صد شکر که دوست فقط لبخند لبت را میبیند و اشک دلت پنهان است عجب دلگیر و نفس گیر است این روزها.
-
.....
جمعه 25 دیماه سال 1388 22:37
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
-
انتظار
جمعه 25 دیماه سال 1388 19:27
عصر جمعه اشکهایی که بی دلیل تو چشمهای به رنگ عسل حلقه میزنه قلبی که سینه واسش یه زندان تنگ میشه وانتظاری که با وجودمون اخت گرفته و اشکی که دیگه طاقت موندن نداره و سرازیر میشه .
-
ف ر ا م و ش ی
شنبه 12 دیماه سال 1388 21:52
بیان حس و حال خیلی سخته فراموشی خیلی سخته بودن در کنار نبودنها خیلی سخته زندگی بدون عشق همان مرگ است.
-
پرواز
جمعه 11 دیماه سال 1388 21:50
چهار دیواری که در آن اسیری نه جرات رفتن داری نه دیگر تحمل ماندن کسی حس مرا نمی فهمد کسی حرف مرا نمی شنود در کنج چهار دیواری خود مانند کودکی معصوم دست به دعا بر میداری و تلالو نوری که از گوشه تاریک سقف به تو چشمک میزند،کورسویی از امید را در دل روشن میکند خدا تورا میبیند صدایت را میشنود کافیست که تو گام برداری جسمت را...
-
عاشقان عزادار
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 21:40
محرم که میشه بی اختیار دلامون عزادار میشه پرچم سیاه روی دلامون کشیده میشه نمیدونم چه حسیه که من آشفته کرده مرددم بین رفتن یا ماندن یه نیرویی میگه برو یه نیرویی میگه تو بین این همه عاشق جایی نداری چه جوری میشه عشق به حسین را اثبات کنم چه جوری بفهمم اونم دوسم داره چه جوری بفهمم نگاهش به من هم میافته وای خدای من بهم...
-
فکری نا مفهوم
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 22:23
آدما صورتک به چهره میزنند و بازی زندگی را شروع میکنند. به این فکر می کردم که همه چیز را میشود رنگ کرد به جز احساس پاک عشق را گونه های دخترکی که با دیدن معشوق خود رنگ عشق به خود میگیرند وضربان قلبی که با دیدن معشوق هماند صدای پای آهوی رمیده به اوج میرسد این است شمیم دلنواز عشق عشق را نمیتوان رنگ کرد عشق تنها رنگ عشق به...
-
جشن پاییز
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 22:02
عروس قشنگ پاییزی من ، عروس هزار چهره هزار رنگ من ، توئی که تنها یی و من که عاشق توام دیشب که جشن عشق در خیابانهای پاییزی به پا بود من ترسیدم ،ترس ازآنکه عروس من عشقش را به پای دیگری داده باشد. با نسیم پاییزی هم قدم شدم وقتی عروسم را کنج خیابان دیدم اشکم سرازیر شد عروس زیبای من همچنان عاشق ،زیبا پر ابهت مانده بود. عروس...
-
نقاب
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 21:45
چاره همش یک نقاب است ،نقابی با لبخندی دلنشین نمی دانی پشت این نقاب کیست ،چیست،چه می خواهد. شاید فرشته ای باشد،اما فرشته ها که نقاب نمی زنند. شاید غریبه ای باشد پشت نقاب آشنا. شاید دشمنی باشد پشت نقاب دوست. دست روزگار ،گذر زمان کم کم نقاب را کنار می زند تو میخندی،خنده ای که از هزار گریه تلخ تر است میبینی که غریبه ایست...
-
قطار
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 22:10
سوار بر قطار زندگی هستی اما در دل آرزو می کنی میکنی کاش این قطار به مقصد برسه خسته شدی از ین همه نگاه خسته شدی از این همه فشار خسته شدی از این همه ازدحام خسته شدی از این همه له شدن و شنیدن جمله ببخشید خسته شدی از بس از پشت شیشه های بخار گرفته با دست جایی برای دیدن درست کردی خسته شدی از نگا ههای سرد هم قطاریهات خسته...
-
یه دردودل ساده
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 23:32
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی وقتی یه شعری ملکه ذهن میشه نمیشه با زور با تهدید اونو بیرونش کرد. نمیشه بهش گفت من مجبورم تو رو فراموش کنم. نمیشه بهش گفت برو برو برو برو
-
ع ش ق
شنبه 23 آبانماه سال 1388 23:25
تا به یاد عشق هستی عشق هم به یادت هست من بی عشق میمیرم
-
آشفتگی روح
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 22:38
قهقه های سر داده میشود و احساس ترس و نگرانی که وجودم را فرا می گیرد خدایا زیر آسمون عشق تو امدم گله کردم تو شنیدی دست پر مهرت را روی سرم کشیدی خدایا میدونم تنهاش نمیزاری میدونم دعای مادر دل سوخته پیش توست کمکم کن یا حق
-
هیاهو
شنبه 16 آبانماه سال 1388 23:01
سکوت عجیبی حکمفرماست ,چهره هایی با لبخندهای دروغین ,لبخندهایی سرد اما چشمها خبر از هیاهوی درون می دهند از آشوبی که در دل عزیزان بر پاست به دنبال راهی برای شکستن بغض سالهای بی خبری هستی اما شانه ای برای تحمل دردهایت نمی یابی,در دل فریاد بر می آوری و محرم سالهای بی خبریت را صدا میزنی , مطمئن باش او شنواست.......
-
راز تنهایی
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 23:11
طنابی که بین دو فاصله است ونسیمی که با هر وزش طناب را می لرزاند و عزمی جزم برای از بین بردن فاصله ها و شورو اشتیاقی برای یکی شدن اما نمی دانم لغزش پای دل بود یا شدت نسیم که تورا محکوم کرد به سقوط سقوطی تلخ به قعر تنهایی و این بود راز تنهایی....
-
آرزوی شیرین
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 23:13
نگاهی که خشک میشود و همه چیز دوباره زنده می شود نمی خندی گریه نمی کنی اما مبهوت می مانی و به اعماق وجودت گوش فرا می دهی که میشکندخرد می شود اما هیچ نمی گوید . خودت را غرق می کنی غرق در بی خیالی . خوشحالی از اینکه زنده ای نفس میکشی .دوستداری واقعیت را بدانی تو سالیان دراز است که مرده ای ,فقط راه میروی نگاه می کنی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 22:28
چقدر دلم برا سقف آسمونم تنگ شده.
-
؟
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 23:20
لبخند بر روی لب خشک میشود و دل حیران می ماند, در بیابان تنهایی رها میشوی ومیروی به سوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید سرنوشت شاید....؟
-
روح خدا
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 23:27
روزی که خداوند اراده کرد و از روح والا و عظیم خویش در جسم خاکی من دمید روح خدا در وجود من جاری شد جاری جاری مثل عطر گلهای یاس که در باغهای گل جریان دارد. من شدم روح خدا,و خدا هم شد روح من .من او دیگر جدا نبودیم .هر موقع اراده می کرد به آسمان پر میکشید اوج میگرفت و تمام وجودم را غرق در شادی می کرد. اما اما تن خاکی من...
-
نادم
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 22:01
اگه معشوق نخواد باهام حرف بزنه من میمیرم ، پس نگاهی بر چشمان شرمگین من بیانداز و آرامم کن ای یگانه من .
-
بارون بهاری
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 22:36
دکتر علی شریعتی : دو روح ثروتمند و هنرمند برای همیشه می توانند هم را استخراج کنند ،هم را بسازند و این خود یک زندگی کردن است اینچنین هم را دوست بدارید. نم نم بارون بهاری هر نفس خسته ای را شادابی و طراوت می بخشد . چشمان خسته ام را می بندم و زیر بارون می روم بارون نرم نرمک به صورتم می خورد ، سر انگشتان خدا را بر روی...
-
رهای از خود
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 23:47
و باز شانه گرم وپر محبت خدا جایست برای آرامش جایست برای رهایی ا ز بی قراری ها جایست برای گریه کردن و جایست برای تکیه کردن عاشقانه خدا را در آغوش می کشم ،گونه خیسم را بر شانه او می گذارم و خود را به دریای محبت او می سپارم و از خود رها میشوم .