این اشک چیست که از سوز دل از چشم بیرون می آید و گرمای آن روی صورت آرامش بخش است.
امشب قطرات اشکی که درچشمم حلقه زده مردد است که در آغوش چشم بماند یا به یک بهانه ای یا بی بهانه جاری شود.
خدای مهربان من شانه ات را می خواهم برای گریه کردن.
گوشت را برای دردودل کردن
ونگاه گرمت را برای آرام شدن.
امشب از اون شبهاست
از اون شبهایی که من و خدا با هم تا صبح بیداریم.
دوست دارم
جاده ای که پشت سر گذاشته ای تو را نهیب میزند
نیم نگاهی کافیست تا تو را ببرد به جایی که از آن فرار می کردی
اشکها لبخندها
سبوی شکسته
و آرزوهای شیرین
شاید آنجا جایی برای آرامشت باشد
شاید شیرینی و تلخی آن تورا به آسمان برود.....