امشب بین من و سکوت الفت عجیبی است
زبان کنج کام گوشه عزلت گرفته
وسکوت گوشه ذهن جولان می دهد
و نگاه جور زبان را می کشد
به جای او اعتراض می کند
به جای او تمجید می کند
یه جای او حرف می زند
حتی جای او می خندد
اما کسی مفهوم سکوتم را نمی فهمد
کسی مفهوم نکاهم را نمی فهمد
کسی لبخند نگاهم را ترجمه نمی کند
و صدای فریاد سکوتم را هیچ کسی نمی شنود
عجب سکوتی بر پاست
......
یا حق
چه زیبا بر فراز عرش ایستاده ای و دستت را به سوی خویش دراز کرده ای
و تو چه چابکانه پله های را طی می کنی تا به عرش برسی
به خود خودت برسی
و آن هنگام که به خود می رسی و خویشتن خویش را در آغوش می کشی
همه چیز عشق است
عشقی ناب و دوست داشتنی
حس بسیار خوبی دارم از اینکه قدم درراه شناخت خویش برداشته امکلمات یاری ام نمی کند که حس درونم را بیان کنم
خداوندا بسیار خوشبخت و بسیار سپاسگزارم
یا حق