دیر زمانی است که با خودم نی غریبه شده ام
و ساعتهاست که صدایم به گوش کسی نرسیده است
سکوت همه جا حاکم است
و گاه صدای گوسفندی از آن دور دست سکوت شب را می شکند
هق هق گریه عزیزترینت
و سکوتی که در پشت آن هیاهوی عظیمی است
هوای ابری دل
اشک شبانه چشم
لبخندی که
شاید برای مخفی کردن حرفهای دل به روی صورت می نشیند
چقدر این هوای ابری دل
دلگیر است