سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

یه خاطره

دنیای  آبی  سرد 

به رنگ زمستان 

و نقابی که پشتش نه فکری است  نه اندیشه ای

فرار میکنی 

خودت را به خلوت ترین  و دنج ترین  جا ی دنیا میرسانی 

می سپاری خودت را به دست او 

میدانی که او هست 

نگاهت میکند

و دستانش را به سویت دراز میکند 

........

اینجا سکوت  شکسته میشود 

گاه  باد شاخه های درختان را به رقص در  می آورد  و تک سرفه های من با آن هماهنگ میشود 

اینجا  اینجا صدای  نفس مداد که بر روی کاغذ می غلتد شنیده میشود 

اینجا بهشت من است 

اینجا عاشقان در کنار معشوقه هایشان شانه به شانه  عبور میکنند 

اینجا من تنهایم 

با باد 

با  کلاغهایی  که از شدت سرما قار قارهایشان رو به  آسمان بلند است 

اینجا من با خودم خلوت کرده ام و مداد شاهدیست که افکارم را اعتراف میکند  و مینویسد 

و روزها از آن خلوت کردن میگذرد  

هنوز لحظه به  لحظه آن را به یاد دارم 

و هنوز گرمی دستان خداوند  در ددستانم هست 

............

یا حق 

...............

ترجمه

حرف زیاد است برای  گفتن  

اما 

حرفهایم را بدست چشمانم میسپارم 

و تو اگر خواهی بشنوی 

نگاهم را ترجمه کن 

یا حق 

گاهی  یه زندگی ساده میشه یه رویای دست نیافتنی 

رویایی که هر چی تلاش میکنه  پا برهنه ازت دورتر میشه 

یا حق