سقف آسمونم ویران شد و من در میانه آوار حیران و مات نشسته ام و عابران بی غم را نظاره می کنم ،لبخندهای دروغین و دستهای که با حیله به نیت کمک به سویم دراز می شود
من آسمانم را میخواهم من نگاه آبی آسمانم را می خواهم من نگاه پر حرص و بغض شما را نمی خواهم ...
آسمانم را به من پس بده ،ای فریادرس
کمرم خم شد میان این ویرانه های