همیشه رفتن ،دل کندن دردناکه
میرند تنهات میذارن و تو می مانی و نگاهی بغض آلود که منتظر نسیم می ماند تا خبر آورد از آن عزیز رفته.
نسیم آمد و سقف آسمون مرا پر تلاطم کرد.
رفته به یادته
یاحق
دیشب باز ماه اومد و میهمان پنجره اتاقم شد
با همون ابهت و زیبایی
دوازده بار امده به من سر زده و با سر انگشت نور خود صورتما نوازش کرده.
بازم به معرفت ماه
سقف آسمونم ویران شد و من در میانه آوار حیران و مات نشسته ام و عابران بی غم را نظاره می کنم ،لبخندهای دروغین و دستهای که با حیله به نیت کمک به سویم دراز می شود
من آسمانم را میخواهم من نگاه آبی آسمانم را می خواهم من نگاه پر حرص و بغض شما را نمی خواهم ...
آسمانم را به من پس بده ،ای فریادرس
کمرم خم شد میان این ویرانه های