امشب هر لحظه اش مانند یک قرن است
زمان به جای آنکه روی دو پا راه برود یاد کودکیش افتاده آن موقع که کودکی نوپا بود و هی زمین می خورد تا قدمی بردارد
و ای کاش بودی تا این همه تنها نبودم
بودی تا اشک همدم شبهای بلند زمستانم نبود
بودی تا حرفهای انبار شده دلم را در گوشت زمزمه می کردم
خدا باهام قهری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟