سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

التهاب درون

 از یک سو  نگاه سرد

و از سوی دیگر آشفتگی که در قعر وجود آدمی است

 به آرامی چشم بر هم نهاده و  خود را در این آشفتگی درون غرق کردم

خاطره

امشب با کلنگی به جان قبر  خاطرات گذشته افتاده است

یا آنها را دور میریزد یا تا ابد یدک می کشد

خاطراتی که به جبر زمان و بی محبتی روزگار زنده به گور شده اند

نفسش بریده است

در کنار گو رخاطرات خودش نیز خاطره شد

یا حق

ای وای

ترس کنج دلت لونه کرده و دروغ تو چشمات موج می زنه

هزاران انگشت متهمت می کنند به چیزی که نیستی