هیاهوی بیرون
و آشفتگی درون
فریاد اعتراض
چشمان غم زده
و چشمه اشک که فقط منتظر یک تلنگر است
شانه هایی یرای گریستن
گوشهایی برای شنیدن
ونگاهی برای آرمش
آرامشی که از این دیار رخت بسته
بوی عید گم شده
گلهای شبو با ما غریبی می کنند
و ماهی کنج تنگ آب خود مرده است
.....
خدایا به من آرامش عیدی بده
به من ایمان و یقین عیدی بده
دوستت دارم خدا
یا حق