به یه جایی میرسی که دیگه نفس یاری نمیکنه
همه چیزایی که کنج دلت مخفی کردی میاند دستاشونا حلقه می کنن دور گلوت ومحکم فشار میدن ...
دیگه اینجاست که یه گوشه می ایستی و میگی خدا خسته شدم
می شه من دیگه نباشم
میشه بزاری برم
واسه همیشه
از این دنیا با همه آدماش دست میکشی
دیگه مهم نیست
دیگه هیچی مهم نیست
یا حق
به یه جایی میرسی که دیگه نفس یاری نمیکنه
همه چیزایی که کنج دلت مخفی کردی میاند دستاشونا حلقه می کنن دور گلوت ومحکم فشار میدن ...
دیگه اینجاست که یه گوشه می ایستی و میگی خدا خسته شدم
می شه من دیگه نباشم
میشه بزاری برم
واسه همیشه
از این دنیا با همه آدماش دست میکشی
دیگه مهم نیست
دیگه هیچی مهم نیست
یا حق
رهایی حس شیرینی است که تنها اونی درکش میکنه که روحش سالهای سال است درحصار نامرئی قید و بندهای ساختگی ذهن اسیر بوده است
اندیشه ات را رها کن
و آرامش را میهمان دلت کن
یا حق