سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

کلمات بی تفاوت

دریا همچنان میخوروشد

دریا بی رحمانه سیلی به ساحل میزند

ساحل همچنان خاموش به خورشیدی که  رمقی برایش نمانده است   خیره شده 

دریا ارام بگیر 

ساحل

خورشید

 رفتنی هستند..........

نمیدونم چی بگم 

کلمه ها لم دادند گوشه کنار مغز

عده ای از اونها هم از شدت سرما دست در جیب بی تفاوت از کنار هم رد میشوند 

و احساس ملتمسانه  به کلمات بی احساس مینگرد 

شاید به یاریش بیایند 

 .

.

.

احساس امشب  من   هم دست در جیب پالتوی خود کرد و رفت 

رفت  جایی از  تاریخ عمر من  و گم شد بدون اینکه  حرفی بر لب آورد 

رفت 

دور شد


.. 


اینجا  مکان خلوت کردن دل با دل است 

اینجا دیوانه ای احساس بر زبان  آورده است

اینجا مکان  مقدسیست  

 کینه  تنفر  در اینجا جایی ندارد


یه روزی میبینی از خودت  دور افتادی 

اونقدر دور

که  فقط شبحی از خودت را  در هاله ای از مه میبیی 

نمیشناسی  خودت را

دوست هم نداری بشناسی

رد میشوی 

در آن هوای مه آلود  تنه  میزنی  تا رد شوی 

و صدای  اعتراض خودت را هم نمی شنوی

میروی  تا به نا کجا آباد برسی 

........