گله ای نمی کنم از هیچکس
همیشه شکایتم را با سکوت پس گرفته ام
میخندم اما کسی نمیداند از آشوبی که در دلم جاریست
گریه ام فقط برای اون لحظه ایست که هیچکس نیست
جز من و اتاق خالیم
و دیواری که تا الان سنگ صبور من بوده
ضربه مشت های من را تحمل کرده
شاید سهم من از این زندگی همین بوده دوری نبودن حسرت
و مهم اینست که این نیز میگذرد ..................