دیشب خواب عجیبی دیدم
من بود م
تو بودی
و حرفهایی که به هیچ ختم نمیشد ................
یا حق
پاییز را می خواهی
وهزاران هزار خاطره
پاییز را می خواهی و دستانی که حرارت تا عمق وجود نفوذ کرده
پاییز را میخواهی
و نگاهی که اتشی انداخت در دلت
پاییز. و باروون و انتظار
پاییز و ارامش و انتظار
پاییز و هزاران حرف. ناگفته
دل کندن
دل بریدن
دل بستن
و واژه دل که هر کجا میرود ویران میکند
ویران............