هیاهوی بیرون
و آشفتگی درون
فریاد اعتراض
چشمان غم زده
و چشمه اشک که فقط منتظر یک تلنگر است
شانه هایی یرای گریستن
گوشهایی برای شنیدن
ونگاهی برای آرمش
آرامشی که از این دیار رخت بسته
بوی عید گم شده
گلهای شبو با ما غریبی می کنند
و ماهی کنج تنگ آب خود مرده است
.....
خدایا به من آرامش عیدی بده
به من ایمان و یقین عیدی بده
دوستت دارم خدا
یا حق
دیگه راستی راستی بهار داره میاد
هر کسی یه جوری این تحول را نشان می دهد
یکی لباس نو
اون یکی کفش نو
یکه منزل نو
.....
خدایا در این روزهای باقی مانده سال
خیر و برکت فراوان به همه ما عنایت کن
چشم به راهیم
یا حق
و آن زمانی که نگاهت صدایت, احساست ,سر انگشت دستانت همه و همه مورد بازخواست قرار میگیرد......
نه راه بازگشت است
و
نه زبان انکار
تویی
حقیقت
و خدا
و
خدایا پناه می برم به سمت تو
یا حق