سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

کمکم کن

احساس چنگ بر دیواره درون زده و از ان دل نمی کند

نگاه حیرت زده ای او از هیاهوی درون حکایت دارد

از کشمکش احساس و عقل

..........................

یا حق

فرباد درد

صورت معصوم پسرک که از فرط گرسنگی  گوشه پیاده  رو به خواب رفته است  نگاهت را به سوی خود می کشاند

لحظه ای می ایستی دیگر شادی و هیاهوی مردم را نمی شنوی

آنچه می بینی 

حس می کنی 

لمس می کنی 

می شنوی

فقط  نغمه  دردیست که از پشت چشمان بسته پسرک  تا  عمق وجودت نفوذ می کند

بوی عید

ماهی قرمز

کفش نو

.....

همه گم می شوند

 یا حق


درخت تنها

در جاده مه آلود زمستان قدم می نهی

آرام آرام گام بر میداری

 ناگهان صدای نجوای درختان برهنه به گوش می رسد

سر بر می گردانی

کنار جاده

درختان در آن فضای وهم آلود سر بر شانه هم نهاده اند و در گوش هم  عشق را زمزمه می کنند

و آن سوتر

تک درختی که شاخه بی برگ خود را  برروی تنه سست خود گذاشته است

و نگاه حسرت بار خود را به آن سوی جاده دوخته است

و تنهایی خود را مرور می کند

دستی بر شاخه اش می گذاری و میروی

و  قدم در جاده می گذاری

و کوله بار تنهاییت را به دوش می کشی مثل همیشه

یا حق..