سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

سقف آسمون

آسمون دله هر کسی یه سقفی داره سقفه آسمونه دله شما تا کجا بالا میره؟

دل دریایی

 

آدم :نه اون آدمی که تنها اسم آدمو یدک می کشه ؛نه روی سخن با او نیست مقصود من اون  آدمی که سرمایه ای به اسم دل داره. 

 نه دل کوچیک بلکه یه دل دریایی؛ 

نه دلی که هر فصل  در اختیار کسی یا چیزیست؛ 

 دلی که فقط واسه خداست ؛ 

دلی که بی رخصت یار به تپش نمی افتد؛  

دلی که بی رخصت یار پذیرای کسی یا چیزی نمی شود  . 

آدم : 

 دنیای هزاررنگ هزار چهره  خیلی هارو تو خودش غرق کرده جوری که دلشون ته دنیا اسیر شده حتی فریاد دلشونا هم نمیشنوند؛  اماهستندکسانی که هنوز غرق نشدن هنوز سرگردون توی دنیا پرسه می زنندوگاهی به آسمون بالای سرشون خیره می شوند و به چشمک ستاره پاسخ میدن. 

میدونی رو دل اینا گرد وغبار نشسته یه سری زنجیر کوچولو و ظریف ؛اینها را به دنیا بسته نمی ذاره رها بشن و پر بزنن به سوی آسمون ؛ یه همت بلند می خواد ویه دست توانا که کمکشون کنه و دلشونا صیقل ببخشه ؛ 

و ای دریا دل دستی دراز کن و زنجیر دلشون را پاره کن گردو غبار را از رو دلشون پاک کن کمکشون کن به خودشون بیاند و عاشقانه اونها را رهای بخش به سوی صاحبشون .

نسیم

نسیم بهاری تو کوچه پس کوچه های شهر سرگردون می وزید؛ کلی حرف واسه گفتن داشت اما به هرکسی که میرسید رو پس میکرد ویقه لباسشو تا گوشش  بالامیکشید تا نشنوه اما نسیم  دست محبتش را به سر همه میکشید و میرفت.

یهو دیدم دلم نا آروم شد وباز قفس سینه براش تنگ شد طاقت موندن تو چهاردیواری را نداشتم واسه تسکین دلکوچولوم زدم بیرون . 

هوا خنک تر از قبل بود اما رها شدن در بهار منو گرم میکرد. نسیم بهاری با دستایه مهربونش صورتم را نوازش میکرد و تو گوشم موسیقی ملایمی را می نواخت موهام را به رقص واداشته بود. 

 دل کوچولوم باز نا آرومی میکرد و محکم بر سینه من میزد؛نسیم نگاهی از سر محبت به دلم کرد و لبخندی شیرین به او زد مثل اینکه گم کرده اش را پیدا کرده بود. 

 دلم آروم شد  و سرا پا گوش؛ آخه نسیم واسش خبر از معشوق آورده بود گوش دادم به نجواهاشون؛ 

.نسیم براش از جلال جمال و جبروت معشوق میگفت و دل کوچولوم آه می کشید! 

   براش از بزرگی و عظمت محبوب می گفت و دل کوچولوم از شادی اشک می ریخت ! 

  داشت براش  از آغوش پر محبت و باز معشوق می گفت که دیگه دلم طاقت نیاورد میله های قفس سینه را شکست و با نسیم  به آسمون پر کشید و شتابان به سوی معشوق رفت  ومرا ترک کرد و من ماندم و 

میله های شکسته قفس..

جای خالی دل و 

 یه عالمه تنهایی....

حریم دل

در جستجوی سراب محبت به هر چشمکی پاسخ  می دهی و نمی دانی که هر چه به سراب نزدیک می شوی از او دور می  شوی و نزدیک سرابی سرابی که غرق در گناه است .چیزی از محبت نمی یابی همش پوشالی بوده یک توهم که تو را از معبود از محبوب دور کرده . 

گناهکاری .گناهکاری که مجازات میشه به جرم اینکه حریم دل را اجاره داده به بیگانه  .میدونی مجازاتت چیه ؟ اینه که روحت دیگه اوج نمی گیره  مانده در میان دنیای بی کسی به  گل نشسته هرچه میخواهی با خدا یکی شوی روحت سرگرم تن خاکیست  و این واسه یه عاشق یعنی مرگ یعنی آخر زندگی یعنی نفس نکشیدن یعنی ماندن در برهوت عالم  یعنی دست و پا زدن در مرداب.